اگر تصمیمگیری در مسائل گوناگون زندگی، به سادگی انتخاب طعم بستنی بود، چقدر خوب میشد. بیشتر تصمیمهایی که میگیریم، سیاه و سفید نیستند و احساسات عمیق، قدرتمند و گاه ناخوشایندی در ما برمیانگیزند.
ما همگی در مقطعی از زندگی با گرفتن تصمیمات مهم روبهرو میشویم. مثلا مهسا به عنوان یک خانم شاغل، مدام تصمیماتی میگیرد که احساسات عمیقاً منفی، و اغلب ناامیدی و پشیمانی در او به جا میگذارند.
سختترین تصمیمی که به خاطر دارد، پایان دادن به نامزدیاش با فردی بود که عمیقاً عاشقش بود و شش سال با او رابطه داشت. قلبش به جهتهای مختلفی کشیده میشد ولی تمام افکارش منطقی بودند و میشد برایشان استدلال آورد. مهسا مدام از خودش میپرسید چرا میخواهد به رابطه با کسی که دوستش دارد، به او اهمیت میدهد و میخواست با او باشد، پایان دهد.
وقتی ارزشهای اصلی با هم در تضادند
ارزشهای اصلی او مانند خانواده، وفاداری، عشق، شفقت، امنیت و قابلاعتماد بودن، مستقیماً در تضاد با دیگر ارزشهای اصلیاش مانند حفظ خود، رشد شخصی، احترام به خود، مسئولیتپذیری، جاهطلبی و تحصیل قرار گرفته بودند. مهسا تصور میکرد برای گرفتن “تصمیم درست”، باید کاملاً مطمئن باشد که موضعی که انتخاب میکند، درست است و همه احساساتش باید با آن همسو باشند. اما او یاد گرفت که تصمیمگیری وابسته به این نیست که با آن احساس “خوبی” داشته باشد.
مهسا مسئولیت داشت که کاملاً گزینههای جایگزینش را ارزیابی کند و با تفکر تصمیم بگیرد که تحت شرایط خاص خودش، بهترین تصمیم را برای خودش میگیرد؛ تصمیمی که در نهایت به او اجازه میدهد بهترین نسخه خودش باشد. چارهای نداشت جز اینکه با مجموعهای از احساسات باقیمانده که به طور طبیعی با فقدان و تغییر همراه بودند روبهرو شود. دردی بود که کاملاً انتظارش را داشت و آگاهانه آن را پذیرفته بود — برای بهبود آیندهاش و کسی که انتخاب کرده بود به آن تبدیل شود.
چرا تصمیمگیری دشوار است
تصمیمگیری از ما میخواهد که ریسک کنیم و به دلیل وجود عدم قطعیت، تا حدی کنترل کردن را کنار بگذاریم. معمولاً برای تصمیمی که میگیریم باید نوعی مصالحه را بپذیریم. ما تمایل داریم از گرفتن تصمیمهای نادرست بترسیم، زیرا ممکن است این تصمیمها به عنوان شکست تلقی شده و تأییدی بر ناکامی ما باشند. همچنین نگران اثرات زنجیرهای احتمالی هستیم که فکر میکنیم ممکن است قادر به مدیریت آنها نباشیم. این نگرانی و ناراحتی ما دلیل موجهی دارد.
تصمیمهای دشوار معمولاً زمانی پیش میآیند که دو ارزش اصلی در پسِ آن تصمیمها با یکدیگر در تضاد باشند. مسئولیت ما این است که ارزشهایمان را شناسایی کنیم، بهطور مؤثر مسئله را حل کنیم و میان متغیرهای احساسی و عقلانی تعادل برقرار نماییم.
چه نکاتی را هنگام مواجهه با یک تصمیم دشوار باید در نظر گرفت
۱) به جای فکر کردن به آن به صورت دوگانه یا به عنوان تصمیمی درست یا نادرست، در نظر بگیرید که تحت شرایط موجود، “بهترین” تصمیم چیست. نگاه مطلق به مسئله، ترس و اضطراب ایجاد میکند. بیشتر افراد تصمیمگیری را امری دلهرهآور میدانند؛ زیرا از پیامدهای “ویرانگر” یک تصمیم “اشتباه”، “ناکام کننده” و “بد” هراس دارند. این طرز فکر همچنین میتواند منجر به طولانی شدن فرآیند تصمیمگیری شود. همه تصمیمها ارزشی قابل جبران دارند و میتوانند انگیزهای برای یادگیری، رشد و بازنگری باشند. تعداد کمی از تصمیمها — اگر اصلاً چنین باشد — به پیامدهای فاجعهباری منجر میشوند، هرچند ذهن ما تمایل دارد خلاف این را باور کند.
۲) تصمیم را بر اساس ارزشهای اصلی خود تجزیه کنید تا بتوانید ببینید چرا آن موضع برای شما اینقدر معنا دارد. میتوانید از این روش هنگام کمک به کسی برای عبور از یک چالش یا به عنوان والد، برای آموزش حل مسئلهی مؤثر و شناسایی ارزشهایی که رفتارهای فرزندتان را هدایت میکنند، استفاده کنید. این درسی ارزشمند است که باید در دوران رشد آموخته شود.
۳) در ارزشها درد و ناراحتی وجود دارد و در درد و ناراحتی، ارزشهایی نهفته است. ارزشهای شما اصول راهنمایتان هستند و نشاندهندهی آنچه هستید و برایتان معنا دارد. آنها اقدامات شما را هدایت میکنند. احساسات عمیقی به این ارزشها گره خورده است و زمانی که احساس میکنید این ارزشها به خطر افتادهاند، ناگزیر احساس ناراحتی خواهید کرد.
از خود بپرسید، آیا واقعاً میخواهید وقتی این ارزشها به چالش کشیده میشوند، احساس “خوبی” داشته باشید؟ (مثلاً اگر کسی را ببینید که در صفی که مدتها در آن منتظر بودهاید، تقلب میکند، خشمگین میشوید زیرا این کار برخلاف ارزش عدالت و انصاف شماست. مسلماً نمیخواهید با رفتار ناعادلانهی او کنار بیایید، اما درعینحال این انتخاب را دارید که یا با عصبانیت فیزیکی واکنش نشان دهید یا با قاطعیت و احترام از او بخواهید به انتهای صف برود.)
۴) مسئله را با دقت حل کرده و میان متغیرهای احساسی و عقلانی تعادل برقرار کنید. برخی از ما بیشتر تحت تأثیر احساسات هستیم و برخی دیگر بیشتر به عقل و منطق تکیه میکنند. آگاهانه و فعالانه به سمتی متمایل شوید که کمتر به آن گرایش دارید.
۵) سعی کنید دیدگاه خود را گسترش دهید و از خود بپرسید: «چه چیز دیگری را میتوانم در نظر بگیرم؟» یا «آیا چیزی وجود دارد که کاملاً آن را در نظر نگرفتهام؟» گاهی در ارزشها و اصول خود گیر میافتیم، بدون آنکه ارزشهای دیگران را در نظر بگیریم. باید مایل باشیم که ذهنمان را بازتر و فراختر کنیم.
۶) برای پردازش کامل تصمیم و حل مسئله، این تمرین را امتحان کنید:
یک مربع بکشید و آن را به چهار قسمت تقسیم کنید. در هر ربع، مزایا و معایب را فهرست کنید. از چپ به راست شروع کنید؛ ابتدا بر بخش بالایی تمرکز کرده و سپس به بخش پایینی بروید. پس از تکمیل هر چهار بخش، برای هر مورد در هر ربع، از مقیاس ۱ تا ۵ میزان اهمیت آن برای خودتان را مشخص کنید.
اعداد موجود در ربعهای مورب را با هم جمع کنید (برای مثال، مزایای تغییر شغل و معایب تغییر شغل در مقابل مزایای تغییر ندادن شغل و معایب تغییر ندادن شغل). دو مجموعه عدد را با هم مقایسه کنید و ببینید کدام بیشتر است. اگر اعداد به هم نزدیک بودند، به این فکر کنید که چرا تا این اندازه دودل هستید. برای هر دو موضع، تأمل کنید که آیا در صورت باقی ماندن در آن وضعیت، ارزشهایتان قابل حفظ خواهند بود یا خیر. همچنین دوباره بررسی کنید که کدام ارزشها در این شرایط برجستهترند و کدام تصمیم به شما اجازه میدهد بهترین نسخه خودتان باشید.
روشهای سنتی حل مسئله شامل تعریف تصمیم، تحلیل آن، توسعه گزینههای جایگزین، انتخاب بهترین راهحل، اجرای آن، تحلیل نتایج و یادگیری از آنهاست. با شناسایی ارزشهای اصلی خود و پردازش و حل مسئله بر اساس آنها، میتوانید “بهترین” تصمیمها را بگیرید، اما این تصمیمها ممکن است عاری از ناراحتیهای احساسی نباشند. تصمیمگیری میتواند دشوار باشد، حتی بدون درگیری و دلهرهای که معمولاً با آن همراه است.
همه ما همچنان در موقعیتهایی قرار خواهیم گرفت که مجبور به گرفتن تصمیمهای دشوار و مهم هستیم. بهتر است انتخاب کنیم که با ذهنی آگاه و هدفمند به این تصمیمها نزدیک شویم. آنها را به عنوان فرصتهایی برای یادگیری، رشد و تکامل به سوی فردی که آرزویش را داریم جشن بگیریم.